جدول جو
جدول جو

معنی تب سل - جستجوی لغت در جدول جو

تب سل
(تَ بِ سِ)
تب لازم. تب دق. تب استخوانی. رجوع به سل و تب و دیگر ترکیب های این دو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
ترشروی شدن از غضب. (از اقرب الموارد). ترشروی گردیدن از خشم یا از شجاعت. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناخوش داشتن دیدار کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کراهت داشتن کسی را. (از قطر المحیط) ، ترک کردن ملاقات کسی. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبسل
تصویر تبسل
ترشروئی از غضب
فرهنگ لغت هوشیار